دانلود آهنگ احسان افشاری شناسنامه ( دکلمه )
دانلود آهنگ جدید احسان افشاری شناسنامه ( دکلمه )
اهنگ جدید احسان افشاری به اسم شناسنامه ( دکلمه ) با موزیک آنلاین بهمراهی متن موزیک + کیفیت عالی 320 و 128
Download New Music Ehsan Afshari – Shenasnameh + Lyrics Music / Listen To Music Now
تلگرام ویکی صدا اینستاگرام ویکی صدا
پخش آنلاین آهنگ دانلود آهنگ با کیفیت 320 دانلود آهنگ با کیفیت 128 دانلود آهنگ های احسان افشاری
متن آهنگ احسان افشاری شناسنامه ( دکلمه )
اون که بهش محله زیر دینهدکه ی تنگ و ترش مش حسینهیه پیرمرد ریش سفید تنهاگمشده تو جهان نون خشکیاچشاش دو تا گوله ی سبز یشمیبا کت کاهی و کلاه پشمیفسیل صدساله ی خاطراتهچشاش به یه نقطه ی دور ماتهعینکشو پایین بالا می کنهنمی بینه فقط نگا می کنهیه روز که رفت رو پشت بوم خونهواسه خروساش بریزه آب و دونهرفت توی فکرای بلن بلندشمچاله شد لب بگو بخندشرفت تو نخ شبای پر ستاره ششهر سیا سفید تیکه پارشرفت دم بازارچه ی تبریزیاراسه ی عطاری و کفاشیارفت و یه نون قندی خرید و سق زدخودش رو مثل آلبومی ورق زدالک دولک بازیشو یادش اومدفرفره کاغذیشو یادش اومدخزینه رفتنای جمعه جمعهموهای وزوزیشو یادش اومدبین هزارتا دختر لب گلیروسری قرمزیشو یادش اومداثاث کشی تو چله ی زمستونروز خدافظیشو یادش اومدیادش اومد چه روزگاری بودهقبل زمستونا بهاری بودهیادش اومد دنیا چه شکلی بودهاون قدیما خدا چه شکلی بودهروزی که مش حسینو زن می دادنجوونیشو غسل و کفن می دادنبعد یه هفته از شب عروسینقل و نبات ، بریز و بپاش و روبوسیقضا بلا نامه به هم رسوندنعروسو تو سینه ی خاک خوابوندنطفلی شکار گنبد کبود شدشمع شد و شعله نکرده دود شدعروس تازه روی بالش زردحجله و قبله رو دو تا یکی کردآخ مش حسین باید مدارا کنیآرد شیرینیاتو حلوا کنیباید یه مدت تو خودت بریزیغصه بخور دوا بخور ، مریضیننه تلان میگه خدا بزرگهخدای بره ها خدای گرگهمیگه اینا حکمت روزگارهبخت سپید رخت سیا میارهننه تلان قصه بخون شکارمخزون زده به باغ روزگارمحقیقته چون و چرا ندارهدست مریض خونه شفا ندارهگفتی نیازت رو ببر به مرقدمن که دخیل بستم و دخلم اومد !منی که به قضا قدر می خندمکدوم امامزاده دخیل ببندم ؟همین شد از غربت خونه دلکنداز ده و دهکوره شبونه دلکندرفت به هوای تازه ای رو کنهیه کوه بغضو آب و جارو کنهاومد و تهرونو و جب وجب کردتوی مسافرخونه روز و شب کردکم کمک از خاطره هاش دور شدغمش قد حقه ی بافور شدیه روز که سفره ی دلو باز کردخودش رو تو آینه برانداز کردبه آینه گفت: اگه آسمون کسادهولی واسه قرقی آب و دون زیادهاون که می خواد خنده ی رو اخم شهباید خودش بزرگ تر از زخم شهبعد یکی دو سالی این در اون درغلامی دیزی خورون قنبراز بغل یه چرخ هندونهرسید به چرخوندن قهوه خونهخلیفه ی قلیون مشتیا شداومد و رفت قاطی لوطیا شدصلاه ظهر و عوعوی شبونهیه مش حسین بود و یه قهوه خونهیه قهونه ی درست حسابیراست کار آدم انقلابیمشتی نگو ختم رفاقت بگودیزی نگو طعام جنت بگوچای نگو آتیش رو یخ بگوذغال نگو شعله ی دوزخ بگوواسه همینا قهوه خونه ش قرق بوداز چپ و راست دود و دم چپق بودیه عده بیخ گوش قهوه خونهروزنومه خون بودنو اهل چونهمیتینگای نیمه شبی داغ بودبحثای ملی مذهبی داغ بودپچ پچا گوش مش حسینو تیز کردگوشاشو تیز کرد و چشاشو ریز کردچیزی که تو بچگی کارگر بودتفنگ دسته نقره ی پدر بودقیام ستارو به چش دیده بودبوی خوش باروتو پسندیده بودبحثای ملی تو دلش اثر کردساده بگم خیال دردسر کردروزنومه ها اومد و رفت می کردنقلپ قلپ صحبت نفت می کردنمشتی هوادار سیاسیا شدخودش ذغال گردون لوطیا شدمشتی اصول مردیو بلد بودسیبیل چیه پرز کلاش سند بودمیگن سایه ش تو کوچه پن میشهزمین واسه گرگا دهن میشدهپا می شده یه جمعی پا میشدنمی شسته دست به سینه تا می شدنسینه سپر کن ِ خلایق بودهمصدقی تر از مصدق بودهاما واسه شعله ی بی فیتیلههمین چیزا ریسمون چرب و چیلهبرزخیا موش تو کارش دووندنشبونه قهوه خونه شو سوزندنناکسا دست به کار تیزی شدنپامرغیا صاحب دیزی شدنزمونه باب میل گرگ هارهمشتی یه وقت هوا برت ندارهندیدی شاخ مجلسو شکستنهر چی درخت بود به گلوله بستن؟ندیدی اون که کاغذ سوخته سفرخی یزدی لب دوخته س؟ندیدی شاه با دشنه های شبگردعارف قزوینیو خونه کش کرد؟ندیدی خون پای فواره رومیرزاجهلن گیر شیکم پاره رو؟ندیدی یاس بی نهایت شدناونا که صادق هدایت شدن؟ندیدی دم پرات اجانب شدننوکر بی جیره مواجب شدن؟نه دهخدا نه مم تقی بهاریبچسب به هل دادن چرخ گاریبجنبی زیر پاتو سر می کننتنگ گلابدونتو پر می کننجون غلام میرغضب بی خیالاین همه مشروطه طلب ، بی حیالدنیا که مشروطه طلب نمی خوادبنگیه سوخته کش رطب نمی خواد !کی گفته نور چشمی مردم بشیدلت می خواد الاغ بی دم بشیکاسبی و فکرای انقلابی ؟کجای کاری مرد ناحسابیاینا که دستشون تو زعفرونهیه دسته خرگوش تو کلاهشونهبهت یه چی میگم نگی نگفتهفرفره خوب بچرخه بد می افتهپشت نداری مشتی رو که داریقرض نداری آبرو که داریخلاصه مش حسین کلاش قاضی شدبه یه خفه خون راضی شدکرکره ی دیزی خورنو بستشفروخته نفروخته فلنگو بستشرفت که آتیش بیار غوغا نشهسر و ته کله ش دیگه پیدا نشهخب روزگار آتیشو یخ می کنهگرگ بیابونو ملخ می کنهچه دردی رو باید تحمل کنهاون که می خواد تو خزه ها گل کنهعقربه ها با پشت خم گذشتنگذشت و روزا پشت هم گذشتنقصه مشتی قصه ی غبارهبعدشو هیچ کسی خبر ندارهیاش بخیر بچگیای دورمشادی بی هراس گوربه گورمبدو بدو پابرهنه توی بارونکرسی پاسوز شب زمستوننون لواشو مرده خور می کردیمیه گونیو تا کله پر می کردیممی بردیمش کشون کشون تا دکهزیر لبمون حاجی حاجی حاجی مکهکنار گونیای دسته دستهیه پیرمرد با دل شیکستهیه پیرمرد ریش سفید تنهاگم شده تو جهان نون خشکیایه شب که رفت رو پشت بوم خونهواسه خروساش بریزه آب و دونهرفت توی فکرای بلن بلندشمچاله شد لب بگو بخندشدست قضا زمستون بدی بودرو پشت بوم سفیدی ممتدی بودبخت بدش تا که بیاد دون بدهخروسای گشنه رو سامون بدهیکدفعه از رو پشت بوم لیز خورداز اون بالا کله شد افتاد مُردکنار نعش پیرمرد تنهاتوی حیاط سرد بی اعتناخروسا دارن یه بند تک می زننشادونه ی برفیو نوک می زننیه نعش خسته گوشه ی حیاطهچشاش به یه نقطه ی دور ماته